دست نوشته های  k1
دست نوشته های  k1

دست نوشته های k1

هرج ومرج - قسمت٢ - دمپایی پلاستیکی

هرج ومرج
# قسمت٢ #
دمپایی پلاستیکی
_ کیوان حق شناس _

دستمو روی پیشونیم فشار دادم؛
کاش جاش کبود نمی شد، همکارام چی فکر میکردن!!!
با عصبانیت تمام نگاش میکردم فقط ٢٠ سانت باهام فاصله داشت
هر بلایی میخواستم میتونستم سرش بیارم ؛ سفید وصورتی احمق بیضی راه راه...
پامو بالا اوردم و چند بار محکم با دمپایی پلاستیکی روش کوبیدم خنده دار بود اما فقط دو تیکه شده بود حرسم می داد اگه میشد دلم میخواست گازش بگیرم.
چشمم به چاهک توالت که افتاد فکر پلیدی از ذهنم گذشت ، باید میفرستادمش پیش همونایی که یه عمر تمیزشون کرده بود.
 بیشتر ازاین نمیتونستم عذابش بدم اگه تو اینه خودمو میدیم حتما چشام برق میزد، اره خودش بود، شوتش میکردم توی فاضلاب که گهی بشه!!!
پامو به ارومی بردم عقب و با دقت نشانه گیری کردم این بار دیگه نمیتونست از دستم فرار کنه و با قدرت تمام شلیک کردم
همه چیز توی کسری از ثانیه اتفاق افتاد دقیقا بعد از پرتاب لگد یادم افتاد که چیزی رو توی محاسباتم از قلم انداخته بودم
خوب اره حتما وقتی با پای چپم روی صابون لعنتی میکوبیدم کف دمپایی لیز شده بود، وطبیعیه که من وقتی دارم با پای راستم صابون و شوت میکنم به طور غریزی از پای چپم به عنوان ستون استفاده کنم؛
چه اشتباه وحشتناکی دشمنم رو خیلی دست کم گرفته بودم؛
البته وقتی دقیقا به این نتیجه گیری رسیده بودم که تقریبا توی هوا معلق بودم و سعی میکردم چشم هامو با دستم از زیبایی نورهای زیر سقف کاذب دستشویی که مثل فلاش دوربین تلاش میکردن قرنیه مو سوراخ کنن دور نگه دارم که...
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.