دست نوشته های  k1
دست نوشته های  k1

دست نوشته های k1

هرج و مرج - قسمت5 - کمد روشویی

هرج و مرج
 #قسمت5#
کمد روشویی
_ کیوان حق شناس _

به زحمت تونستم سرمو به چپ وراست تکون بدم تا بتونم تکیه گاهی پیدا کنم تا شاید سر پا وایستم.
تنها جای دسترس ،دستگیره کمد روشویی چینی  بود که سالها قبل خریده بودمش ،سفید بود و ضد اب با دستگیره های نازک از جنس کرم به سختی خودمو به سمت راست چرخوندم  تا بتونم ازیکی از این دستگیره ها کمک بگیرم و  سر پا وایستم
سرم هنوز گیج میرفت و اطراف مخچه ام داشتن طبل دسته های عزاداری محرم میزنن گردنم  و که انگار گچ گرفتن روی ستون فقراتم انگار چند تا کارآموز ناشی دارن طب سوزنی تمرین میکنن ماتحتم هم که شرمنده دیگه گفتنی نیست .هی این صدای تو سرم میگه بگو بگو ،منم که این کاره نیستم  ،خواستین از خودش بپرسین.

دستمو با هزار فلاکت به یکی از این دسته های پر زرق و برق گیر داده بودم  و نیم خیز شده بودم که یهو دسته از جاش در رفت  و با آرنج خوردم زمین .چشمتون روز بد نبینه ؛
مثل اینکه برق ولتاژبالا به ادم وصل کرده باشن میلرزیدم ،یعنی دردشم تموم نمیشه فلجت میکنه لامذهب...
انگار بهت شوکر بزنن یا رو سیستم عصبیت شلاق بزنن یا ...
وقتی به خودم اومدم ، دستگیره کمد روشویی رو پرت کردم اونطرفتر و از خودم پرسیدم؟
داداش جریان چیه بالاخره میخوای از این دستشویی بیای بیرون یا نه میخوای همینجا ریق رحمتو سر بکشی؟؟؟
در حالیکه با درد خورد و خمیر شدن چهار ستون بدنم کلنجار میرفتم  سعی کردم که رو ی شکمم بخوابم و بعد زانو هام رو به شکمم نزدیک کنم .
هدف کلیم هم این بود که بتونم روی زانوهام پاشم تا شاید بتونم دستگیره در رو بگیرم و از این توالت جهنمی بیرون برم.
تو اون لحظات اونقدر این کار برام مهم بود که انگار میخواستم مدال طلای المپیک رو بگیرم البته پارالمپیک برای توصیف اون شرایط شاید لغت بهتری باشه همه شرایط تقریبا فراهم بود  تا دستگیره رو بگیرم، کافی بود مثل زبل خان دستمو دراز کنم....
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.