دست نوشته های  k1
دست نوشته های  k1

دست نوشته های k1

نقد و بررسی فیلم کوتاه اطاق هشت (ROOM8)

# نقد و بررسی فیلم کوتاه

اطاق هشت

(ROOM8)

کدام یک بیشتر آزاردهنده است؟

بودن در سلول

 یا

بودن در زندان با سیم خاردار و اطاقهایی که با میله های قطور، فرار را غیر ممکن میکند و نگهبان و سگهای ردیابی  که صدایشان ازارتان میدهد؟؟؟

بیرون بودن چراغ و روشنایی های خارج از دسترس که در پس دیوارهای سنگی بلند خود نمایی میکنند و آرزو وتمنای آزادی که در چشمان زندانی موج میزند و چهره فکورش که انگار در حال کشیدن نقشه فراری اسرارانگیز است.

قوطی کبریت بی ارزشی که در حال جنب و جوش است . کبریت چیست؟؟؟ به خودی خود چیز بی ارزشی است بهایی ندارد و در همه جا هست که برای روشن کردن اتش به کار میرود. اتشی که میتواند خانمان سوز باشد.

نگهبانی که با زبانی بغیر از زبان زندانی سخن میگوید و زندانی در خواستن چیزی از نگهبان عاجزاست ونگهبانی که اصلا زندانی برایش مهم نیست.

فردی که روی صندلی نشسته و به وجود زندانی تازه وارد اهمیت نمیدهد.اما انگار ناگهان تغییر عقیده میدهد و میخواهد با او رابطه برقرار کند.

زندانی سعی دارد اطراف خود را کند و کاو کند و میخواهد با زندانی قبلی  ارتباط برقرار کند اما او از این کار طفره میرود.

به سمت کتابش میرود(کتاب مرگ بر روی رودخانه نیل-اثر اگاتا کریستی) از او میپرسد که چند وقت است که اینجاست ؟

 او با خشونت به تازه وارد میگوید که چه کار میکنی؟( او را از دست زدن به کتاب منع میکند)

 تازه وارد با طعنه به او نگاه میکند انگار میگوید  ایا این کتاب را میخوانی؟؟؟و پاسخ میدهد هیچ و کتاب را مانند کاغذ پاره ای بی ارزش به سمت تخت خواب پرت میکند انگار که جایش انجاست ( کتابی چیپ برای مطالعه قبل از خواب وخواباندن انسان)

تازه وارد کنار جعبه قرمز رنگ مینشیند و از مرد میپرسد که این چیست؟

مرد کتابی راز الود را میخواند که تازه وارد از چیستی ان بی خبر است اما با پیشفرضی که از کتاب روی تخت برایش باقی مانده به ماهیت ان علاقه ای نشان نمیدهد. مرد سعی دارد او را از باز کردن جعبه منصرف کند اما جوابهای تعمدی او و رفتارش  جوری عمل میکند که تازه وارد را بیشتر به بازکردن جعبه تشویق میکند.تازه وارد اما دوست دارد تا شا نسش را امتحان کند.

 تازه وارد از مرد میپرسد که ایا تو این را ساختی و مرد پاسخی نمیگوید یا جوابی ندارد چون هیچ کسی نمیتواند چیزی را که از ابتدا وجود داشته به نام خود تصاحب نماید  پس بعد از کشف راز جعبه از تازه وارد که در شوک عظیمی قرار دارد میپرسد :حالا راضی شدی ؟؟؟

تازه وارد ازو میپرسد چرا (دراین مورد) چیزی به من نمیگی(نگفتی)؟ و مرد پاسخ میدهد ایا باور میکردی؟

 

پس از باز شدن جعبه ، تازه وارد که به قدرت جادویی جعبه پی برده سعی دارد از این قدرت جادویی برای رهایی خود استفاده کند ولی در اصل اتفاق دیگری در انتظار اوست.

فیلم راوی ایدئولوژی است.

ایدئولوژیی که در اصل به زور در ان وارد میشوی و بعضا بدون مطالعه یا خواست قبلی و به نوعی درون ان متولد میشوی. مانند زندانی تازه وارد این فیلم ، که به صورت ناگهانی در تصویر ظاحر میگردد.و صورت زخمی او نمادی از ازار و اذیتهایی است که در این راه بر او تحمیل شده است

ایدئولوژی ها معمولا زبان مشترکی با تو ندارند و باید زمان و هزینه بسیار زیادی  صرف کنی تا بتوانی خواسته های خود به انها بفهمانی و دران زمان نیز خواسته ای نخواهی داشت (انها را فراموش خواهی کرد) چون به طور کامل در دام ان ایدئولوژی  گرفتارشده ای

ایدئولوژی ها و حماقت انسانهایی که در دام ان گرفتار میشوند تمامی نخواهد داشت اطاق 8 یا همان (∞)  علامت بی نهایت نشانگر ناتمامی این دو از ازل تا ابد است.

ایدئولوژی ها چنان باب بهشت را به روی قربانی های خود باز میکنند که انگار فرد مدینه فاضله خود را درون ان یافته است. وترکیب استعاری که بازسازی تابلو افرینش میکلانژ در هنگام باز کردن در جعبه درفیلم می بینیم  یکی از این موارد است. گویی که فرد با ورود به ان ایدئولوژی به نوعی با خدای خود ارتباط برقرار میکند و به اوج امال و ارزوهای خود میرسد. حال انکه فیلم پا را فراتر از این گذاشته و با تحمیل برق اسای اندیشه اومانیستی خود به بیننده اینچنین القا میکند که کسی جز خود ان فرد برای خودش ارمان، آرزو، هدف، پیشوا وخدایی ... نیست. در حقیقت این او نیست که محتاج ازادی و یافتن اندیشه ای نو در مکاتب متعدد است بلکه در حقیقت خود او مکتب اصلی است که در هر لحظه و هر ایدئولوژی به دنبال خود ، سرگردان و پریشان است.و تنها کافی است تا انگشت خود را لمس کند و مانند ققنوس دوباره از خاکستر خود افریده شود. اما متاسفانه تنها دید ظاهری تازه وارد از ان باعث میشود تا به فکر فرار از ان ایدئولوژی باشد.

مرد تمام راه را نمیداند اما میتواند جعبه جادویی را در اختیار تازه وارد قرار دهد.این اختیار و عدم شناخت و آگاهی تازه وارد است که او را از دامی به سیاهچاله پرتاب میکند. د رصورتی که می توانست او را به اوج برساند.

تازه واردی که میخواست از زندان این ایدئولوژی رها شده و فرار کند به نوعی در ایدئولوژی دیگری گرفتار میگردد که نه تنها بهتر از قبلی نیست بلکه او را خوارتر و خفیفتر میکند . نهایتا زندانی های ان منفعل گردیده و به چیز بی ارزشی تبدیل میگردند که تنها به خواست صاحبان آن ایدئولوژیها  قابل استفاده برای اتش افروزی  و یا قابل استفاده ابزاری هستند.

قوطی کبریتها از مارک ها و نمادهای مختلف و بعضا شبیه به هم هستند که خود نشانگر این است که ایدئولوژی ها  بعضا رنگ و لعابهای خاصی بر چهره خود دارند و در حقیقت زندانهای مجللی هستند که تنها تعداد معدودی از ساکنان  ان، از بلایی که در ان گرفتار هستند مطلعند.

فیلم با بیان جمله کلیدی "زندانی بعدی را بفرست داخل" به پایان میرسد.جمله ای که مشخص میکند مرد رییس انجاست و مسبب اصلی این مسایل اوست. او دنبال زندانی دیگری است وزندانی که تمامی ندارد.و او همان نگهبان، لیدر وپیشوای ان  ایدئولوژی است.

تحلیلی از شخص دیگری در این مورد خواندم و دلچسب ترین جمله ان این بود که اطاق 8 فیلم کوتاهی است که صحبت راجع به ان اصلا کوتاه نیست.

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نادر شنبه 28 مرداد 1396 ساعت 10:36

چخ قشه باخشیدی. لذت آپاردیم.
فقط اونجاش رو نفهمیدم که چطور این جعبه میتونه باعث آفرینش مجدد بشه. به عبارت دیگه اینکه میخاد وارد ایدئولوژی بشه رو درک میکنم. ولی خارج شدن و فرار از ایدئولوژی رو نه!
"اما متاسفانه تنها دید ظاهری تازه وارد از ان باعث میشود تا به فکر فرار از ان ایدئولوژی باشد." منظورم این قسمت بود
من اینطور می فهمم که تازه وارد بدون مطالعه و درک دقیق برای فرار از چیزی که در اون رنج برده و گرفتاره خودش رو درگیر مکتب جدیدی میخاد بکنه. در حقیقت استعاره تابلوی میکل آنژ همون در باغ سبزی هست که بهش نشون داده میشه و مرد بازهم گول میخوره و شرایط بدتری رو تجربه میکنه. همشکل بودن قوطی های کبریت رو هم خیلی خوب تفسیر کردی.
لذت بردم

افرینش به معنی فلسفی وفکری مسئله مد نظرم بوده ،نه به معنی افرینش مادی
خارج شدن از مکتب رو به معنی اپدیت شدن در نظر بگیر(به جایی میرسی که به همه چیز شک میکنی به ماهیت وجودی خودت حتی.راهی برای فرار نداری حتی دیگه نمیتونی نفس بکشی احساس میکنی که اگه این قفس رو بشکنی همه چیز حل خواهد شد اما به قفس بزرگتری پناه میبری که تنها زمان باعث خواهد شد اینو بفهمی)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.