دست نوشته های  k1
دست نوشته های  k1

دست نوشته های k1

نردبان - # قسمت اول(ساعت 8:00- 9:00 قبل از ظهر) #

نردبان


توضیح مهم: قبل از مطالعه این قسمت خواهشمندم مقدمه را مطالعه نمایید. خاطرنشان میسازد تمام مکانها و شخصیتهای این داستان خیالی است و تمامی تشابهات اسامی جهت درک بهتر متن میباشد.

 

ساعت 8:00 قبل از ظهر


لیموزین سیاه رنگ و شیک بنتلی ،جولوی معروفترین پارک شهر توقف کرد و شخصیت معروف و طراح مد دنیا (جورجو آرمانی) طبق معمول این چند روزه از دری که راننده براش باز کرده بود  پایین اومد .

عینک آفتابی بزرگی که به چشم زده بود مانع از این میشد که افرادیکه دوروبرش در حال گردش و تفریح یا ورزش کردن بودن ،به راحتی بتونن بشناسنش و براش درد سر درست کنن .البته اون هم میخواست مدت کمی ،طبق روال هر روز ،هوا خوری کنه و بعد به دفتر شیک و مجللش برگرده و به کار های روزمره اش برسه.

روی نیمکتی چوبی صورتی خوش رنگی که همین اواخر فقط روی اون مینشست لم داد و دستهاش رو به طرفین باز کردو روی پشتی نیمکت گذاشت و گردنش رو به طرف عقب هل داد.

چشمهاش و بست تا نور آفتابی که از پشت شیشه دودی عینک گرون قیمتش به سختی عبور میکرد هم، اذیتش نکنه. نفس عمیقی کشید و ریه هاش رو با ولع تا حد انفجار از هوای مطبوع صبح گاهی پارک پر کرد و عضلات پشت کمرش رو تا ساق پاش که آنها رو تا ارتفاع پایه نیمکت بالا آورده بود کش داد و منقبض کرد وبعد به صورت هماهنگ با رها کردن عضلاتش ،هوای داخل ریه ها رو هم بیرون داد.

کارهایی که میکرد سنخیتی با سنش نداشت اما مرور خاطرات و کارهای بچگی یکی از دل مشغولی های اون بود .

چند دقیقه بعداحساس کرد که پارک داره شلوغ میشه  و به همین خاطر  خواست تا اونجا رو ترک کنه . اما متوجه شد که چیزی مانع رفتن اون میشه و در واقع کلا به نیمکت چسبیده .

وقتی تونست به زحمت خودش رو از  نیمکت جدا کنه فهمید که نیمکت تازه رنگ شده بوده  و متاسفانه همه جاش (پشت کت و شلوارش) رنگی شده .برای همین تصمیم گرفت تا به سرعت محل رو ترک کنه  تا کسی اونو با این سر و وضع نبینه ؛ غافل از اینکه  چند تا از عکاسهای پاپاراتزی که تازه به همون اطراف رسیدن منتظر شکار صحنه ای از طراح مد معروف برای روی جلد مجله هفتگی شون هستند.


ساعت 9:00 قبل از ظهر


با سرو وضعی که هیچ کس تا اون موقع اونو به اون پریشانی و نامرتبی ندیده بود وارد دفتر کارش شد.

دستیارش که کمی از لحاظ جنسی با همنوعان خودش متفاوت بود ،با دیدن آرمانی ،دست راستش رو به حالتی صاف و مستقیم  به دهنش نزدیک کرد و انگشت اشاره دستش رو با دندانها و گوشه لب راستش گاز گرفت و با کف دست چپش ضربه آرامی به نشانه تعجب روی گونه و چانه سمت چپ صورتش زد .

همین طور که سعی میکرد کت رنگی رییس رو از تنش در بیاره ، آرمانی با عصبانیت و بدون اینکه سرعتش رو کم کنه به سمت دفترش حرکت میکرد که این کار ،عملیات حساس درآوردن کت رییس توسط دستیارش رو در حد کمال سخت تر میکرد .

آرمانی با وجود اینکه میدونست که دستیار ش تلاش میکنه که کت رنگیش رو ازتنش دربیاره ،اما هیچ انعطافی از خودش نشون نمیداد و با لحنی آمرانه به دستیارش "فرناندو" دستور داد : یه دست لباس تمیز برام بیار  و به فرانچسکا(مدیر برنامه هاش) هم بگو بیاد کارش دارم.

دستیار "همو سکشوالش" هم به علامت تائید سری تکون داد و در حالی که با دستش یواشکی جلو خنده اش  رو میگرفت به سمت اطاق بغلی دوید.

آرمانی درحال پوشیدن کت جدید به کمک فرناندو رو به منظره چشم نواز شهر که از پشت دیوار شیشه ای پنت هاوسش ،زیبایی دو چندانی داشت؛ خطاب به فرانچسکا گفت: میخوام یه نامه به این مضمون برای شهردار منطقه بنویسی که:در تمام دنیا تابلو های زرد رنگی وجود داره که روش نوشته: رنگ خیسه یا تازه رنگ شده  یا مزخرفاتی شبیه این،که اشتباهی روی صندلی تازه رنگ شده نشینی و رنگی نشی. واز اینکه کت و شلوار 1000 رو که تازه برام دوخته بودن  رو خراب کرده ازش کمال  تشکر و قدر دانی رو به عمل بیاری .قرارهای امروزم رو کنسل کن ،حوصله ندارم کسی رو ببینم. روزنامه هارو بیار بخونم. میتونین برین...

 

" عکاسها،سردبیرها،نویسنده ها و طراحان مد در روزنامه ها همه در حال تکاپو بودن تا خبر مهمی رو برای روزنامه های ظهر و عصر با سر تیتر های مناسب برسونن."

آقای X طراح نچندان معروف و صاحب برند فشن با فروش متوسط رو به پایین، داشت قراردادهای کلان با کشورهای خاورمیانه و اروپای شرقی و... امضاء میکرد و برای قانع کردن آنها از سود و منفعتی که در انتظارشون بود، عکسهایی از پوشش جدید طراح مطرح مد دنیا "آرمانی" که در آستانه ورود به دنیای فشن بود رو به اونها نشان میداد:

-این اخرین مد امساله ،قراره تو آخرین هفته مد پاریس روی صحنه بره و من مطمئنم که فروش میلیاردی این مد در ماه اول تضمین شده است.ببینید راه های صورتی کم رنگ که از سر آستینها شروع شده و در امتداد دستها پایین میاد چه کنتراستی ایجاد میکنه !!! آیا منظورش اسارت انسان امروزی نیست؟واقعا که دیوانه کننده است...

یا این چهار نواری که درست از پشت گردن شروع شده و به موازات هم پایین میان و در افق ناپدید میشن چطور؟ بینهایت بودن احساس رو که از درون انسان سرچشمه میگیره رو بهت تلقین نمیکنه؟؟؟؟ و جالب اینه که همه اونها پشت کت و شلوارن و این معنی دوگانگی انسان امروزی رو دقیقا القا میکنه

یا اون سه نواری که  روی شلوار از پشت ران تا زانو ادامه داره و آدم رو یاد تثلیث میندازه .یا عیسی مسیح این یه شاهکار فشنه .اینطور نیست؟

و در جواب خودش اینطور ادامه داد:البته میتونی این آخری رو فراموش کنی چون یادم رفته بود که تو یه یهودی هستی . ولی میتونی اینو به مشتری های مسیحیت بگی یا اصلا نگی ویا هر کاری که خواستی بکنی و البته اینم میدونم که زیاد هم معتقد نیستی و مثل من به معامله شیرین بیشتر از مذهبت اهمیت میدی.

-تاجر یهودی در سکوت و فکورانه انگار که هیچ کدوم از حرفهای اونو نشنیده باشه، نگاهی به عکس انداخت و گفت: مطمئنی خودشه؟یعنی خود آرمانیه؟

-X گفت: صد البته .میتونی خودت تحقیق کنی .و با لبخندی موذیانه ادامه داد: البته اگه فرصتش و داری و دلت میخواد ریسک نفر دوم بودن رو قبول کنی؟

تاجر گفت : کی میتونی  پارت اول رو برای بردن آماده تحویل بکنی؟

 Xگفت : یک ساعت بعد پای پرواز چطوره؟

تاجر گفت : میبینم که روابط خوبی برای خودت دست و پا کردی!!! باشه میخرم.

و با وجود اینکه چشم از چشمهای X برنمیداشت ،خطاب به پادوی بغل دستش ادامه داد:کیف منو بیار.

Xگفت :ضرر نمیکنی مطمئن باش...

" X تاجر یهودی رو تا دم دربدرقه کرد. و بعد از بستن در اطاق با چشمانی غرق در شادی به چک 1میلیونی که در دستش بود نگاهی انداخت و با انگشت اشاره اش تلنگری به گوشه کاغذ چک زد و به سمت تلفن رفت.

گوشی رو برداشت و به منشی گفت بعد از اینکه آخرین مشتری بیرون رفت به آقای "سانتینی" بگین بیاد به دفتر خصوصی من  و مطمئن بشین که از در پشتی بیاد و کسی اونو نبینه.گوشی تلفن رو گذاشت . رو به آینه تمام قد اطاق نچندان مجللش ایستاد و با صدای بلند به خودش گفت : امروز روز حساس و پر کاری داریم  و پک عمیقی به سیگار برگش زد و با هیجان تمام دود سیگار کوباییش رو جوری بیرون داد که انعکاس تصویر صورتش درآینه ،در میان دود سیگار گم شد"

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.